Discussion of Homework (30-40 min.): At the beginning of the class the instructor will discuss the Day 3 homework article with the students. Some passages from the previous day's readings will be reread and re-explained if necessary. Also, the instructor will answer the questions the students might have.
Reading the Golestan (2-2.5 hours): Golestan, Ch. 2: The Morals of Dervishes
Story #1; Story #2; Story #4; Story #5
Questions and Discussion (30 min.): At the end of the class the students will have the opportunity to ask questions and discuss with the instructor topics of their interest related to the Sa’di’s Golestan and Persian literature and language in general.
Homework article: لیلا رضایی، عباس جاهدجاه، راوی اول شخص در گلستان سعدی
Keywords & expressions:
پارسا - ‘a virtuous person’. This word is used to describe those pious and morally elevated people who have achieved a certain degree of moral perfection and whose opinion is to be valued.
محتسب - The Muhtasib was the Islamic official in the Muslim countries whose duty it was to watch over the public morals and not allow and digressions from what is permissible.
Vocabulary:
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
Text:
یکی از بزرگان گفت پارسایی را: چه گویی در حق فلان عابد که دیگران در حق وی به طعنه سخنها گفتهاند؟
گفت: بر ظاهرش عیب نمیبینم و در باطنش غیب نمیدانم.
هر که را جامه پارسا بینی
پارسا دان و نیکمرد انگار
ور ندانی که در نهانش چیست
محتسب را درون خانه چه کار
درویشی را دیدم سر بر آستان کعبه همیمالید و میگفت: یا غفور یا رحیم تو دانی که از ظلوم و جهول چه آید.
عذر تقصیر خدمت آوردم
که ندارم به طاعت استظهار
عاصیان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار
عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت، من بنده امید آوردهام نه طاعت و به دریوزه آمدهام نه به تجارت.
اِصْنَعْ بی ما اَنتَ اهْلُه.
بر در کعبه سائلی دیدم
که همیگفت و میگرستی خوش
مینگویم که طاعتم بپذیر
قلم عفو بر گناهم کش
دزدی به خانه پارسایی در آمد. چندان که جست چیزی نیافت. دلتنگ شد. پارسا خبر شد. گلیمی که بر آن خفته بود در راه دزد انداخت تا محروم نشود.
شنیدم که مردان راه خدای
دل دشمنان را نکردند تنگ
تو را کی میسر شود این مقام
که با دوستانت خلاف است و جنگ
مودت اهل صفا، چه در روی و چه در قفا، نه چنان کز پست عیب گیرند و پیشت بیش میرند.
در برابر چو گوسپند سلیم
در قفا همچو گرگ مردم خوار
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
تنی چند از روندگان متفق سیاحت بودند و شریک رنج و راحت. خواستم تا مرافقت کنم موافقت نکردند. گفتم: این از کرم اخلاق بزرگان بدیع است روی از مصاحبت مسکینان تافتن و فایده و برکت دریغ داشتن، که من در نفس خویش این قدرت و سرعت میشناسم که در خدمت مردان یار شاطر باشم نه بار خاطر.
اِنْ لمْ اَکُن راکِب المواشی
اَسعی لَکم حامِلَ الغواشی
یکی زآن میان گفت: از این سخن که شنیدی دل تنگ مدار که در این روزها دزدی -به صورت درویشان برآمده- خود را در سلک صحبت ما منتظم کرد.
چه دانند مردم که در خانه کیست
نویسنده داند که در نامه چیست
و از آنجا که سلامت حال درویشان است گمان فضولش نبردند و به یاری قبولش کردند.
صورت حال عارفان دلق است
این قدر بس چو روی در خلق است
در عمل کوش و هرچه خواهی پوش
تاج بر سر نه و عَلَم بر دوش
ترک دنیا و شهوت است و هوس
پارسایی، نه ترک جامه و بس
در قژاکند مرد باید بود
بر مخنث سلاح جنگ چه سود
روزی تا به شب رفته بودیم و شبانگه به پای حصار خفته که دزد بی توفیق ابریق رفیق برداشت که به طهارت میرود و به غارت میرفت.
پارسا بین که خرقه در بر کرد
جامه کعبه را جل خر کرد
چندان که از نظر درویشان غایب شد به برجی بر رفت و درجی بدزدید. تا روز روشن شد آن تاریک، مبلغی راه رفته بود و رفیقان بی گناه خفته. بامدادان همه را به قلعه در آوردند و بزدند و به زندان کردند. از آن تاریخ ترک صحبت گفتیم و طریق عزلت گرفتیم.
والسَّلامَةُ فی الوَحْده
چو از قومی یکی بی دانشی کرد
نه کِه را منزلت مانَد نه مِه را
شنیدستی که گاوی در علف خوار
بیالاید همه گاوان ده را
گفتم: سپاس و منت خدای را عزوجل که از برکت درویشان محروم نماندم گر چه به صورت از صحبت وحید افتادم. بدین حکایت که گفتی مستفید گشتم و امثال مرا همه عمر این نصیحت به کار آید.
به یک ناتراشیده در مجلسی
برنجد دل هوشمندان بسی
اگر برکهای پر کنند از گلاب
سگی در وی افتد کند منجلا