Day 4 - Never remind me of the day gone by

The students will read their translations of Khayyam’s quatrains from the previous day at the beginning of the class. After that, we will continue reading the quatrains of the day and discuss their vocabulary, grammar, and philosophical aspects. The discussion, which will be conducted preferably in Persian, will focus on the cultural aspects of Khayyam’s poetry.

  1. Discussion and Homework (20min.)
  2. Reading the quatrains (1hour)

Break (20min.)

  1. Discussion in Persian (20min.)
  2. Reading the quatrains (1hour)

Break (15min.)

  1. Reading the quatrains and discussion (45min.)

Recommended article: عمر خیام حکیم و فیلسوفِ حجت الحق است

Related article in English: Esmail Z. Behtash, “The Reception of FitzGerald’s Rubáiyát of 'Umar Khayyām by the Victorians”. In: Ali-Asghar Seyed-Gohrab (ed.), The Great 'Umar Khayyam: A Global Reception of the Rubáiyát, Leiden, 2012.

Key words and expressions:

بهشت و دوزخ - In his quatrains Khayyam makes numerous references to Heaven and Hell, by which he usually understands the commonly accepted dogmatic idea of the afterlife, which in his opinion is something devoid of reality, and thus worthy of contempt.

چار انباز - “the four friends”. This is another reference to the four elements, of which the material world consists and thus in his poetry this designates the material world.

Vocabulary

بت

bot

idol, beautiful woman

حور

hour

the beautiful virgins from paradise

قصور (م. قصر)

qosur

palaces

بهشت

behešt  

paradise

دوزخ

duzax

hell

دی

dey

yesterday

سیم

sim

silver

آن

ān 

moment

باقی ماندن

bāqi māndan

to be left

گریستن

geristan

to cry

غدار

γaddār 

treacherous

سودا

soudā 

suffering

شیذا

šeydā 

mad

تفت

taft 

swift

نوشیدن

nušidan

to drink

Quatrains

31. (MAF 76)

در دهر چو آواز گل تازه دهند

فرمای بتا که می به‌اندازه دهند

از حور و قصور و ز بهشت و دوزخ

فارغ بنشین کاین همه آوازه دهند

32. (MAF 136)

از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن

فردا که نیامده ست فریاد مکن

برنامده و گذشته بنیاد مکن

حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

33. (MAF 162)

ای دوست حقیقت شنو از من سخنی

با باده لعل باش و با سیم تنی

کانکس که جهان کرد فراغت دارد

از سبلت چون تویی و ریش چو منی

34. (AD p157)

آنی که نبودت به خور و خواب نیاز 

کردند نیازمندت این چار انباز

هر یک به تو آنچه داد، بستاند باز 

تا باز چنان شوی که بودی ز آغاز

35. (MAF 157)

آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی

معذوری اگر در طلبش میکوشی

باقی همه رایگان نیرزد هشدار

تا عمر گرانبها بدان نفروشی

36. (MAF 56)

آن‌ها که کهن شدند و این‌ها که نوند

هر کس به مراد خویش یک تک بدوند

این کهنه‌جهان به کس نماند باقی

رفتند و رویم دیگر آیند و روند

37. (MAF 8)

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست

بی بادهٔ گلرنگ نمی‌باید زیست

این سبزه که امروز تماشاگه ماست

تا سبزهٔ خاک ما تماشاگه کیست

38. (MAF 9)

اکنون که گل سعادتت پربار است

دست تو ز جام می چرا بیکار است

می خور که زمانه دشمنی غدار است

دریافتن روز چنین دشوار است

39. (MAF 10)

امروز تو را دسترس فردا نیست

واندیشهٔ فردات بجز سودا نیست

ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست

کاین باقی عمر را بها پیدا نیست

40. (MAF 11)

ای آمده از عالم روحانی تفت

حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت

می نوش ندانی ز کجا آمده‌ای

خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت