Discussion of homework (1 hour): in this section the students will be required to read verses from the previous class, and to translate and explain what they have learned from this exercise. There will also be an opportunity to ask questions and to answer questions asked by the instructor.
Reading in Masnavi (2 to 2.5 hours): On this day the students will be required to read the story of the Shaikh Ahmad and to explore the concept of Sufism as it is represented within the story. Literary devices utilized by Rumi will also be explored.
Questions and discussion (30 min to 1 hour): in this section, the students are free to ask any questions about the text and to discuss the topic covered in the homework article in Persian.
Homework article:
http://www.r-azar.com/stories/120.html
Keywords and expressions:
گوترو: a Turkish word meaning buying something in its entirety without weighting it.
دانگ: the 1/6th of a Dirham, each Dirham equivalent to 1 silver shekel
Vocabulary
Indebted |
Vam dar |
وام دار |
Elite |
Mehan |
مهان |
Monastery |
Khaneghahi |
خانقاهی |
Abraham |
Khalil |
خلیل |
Pebble |
Rig |
ریگ |
Generous |
Monfegh |
منفق |
Miser |
Momsek |
ممسک |
God |
Khallagh |
خلاق |
Like a non believer |
Gabr vash |
گبروش |
Misery |
Shagha |
شقا |
Fortitude |
Paymard |
پایمرد |
Death |
Ajal |
اجل |
Irritated |
Torosh |
تُرُش |
1/6 of a Dirham. Each Dirham 1 silver shekel |
Dung |
دانگ |
Gestured |
Esharat |
اشارت |
Creditor |
Ghariman |
غریمان |
A number between 3 to 9 |
Adand |
ادند |
Generosity |
Noval/ Naval |
نوال |
Halal |
Halal |
حلال |
Death |
Adam |
عدم |
Big tray |
Tabagh |
طبق |
sorrow |
Hanin |
حنین |
Loss |
Ghobn |
غبْن |
Public bath |
Golkhan |
گلخن |
greedy |
Tabl khar |
طبل خوار |
Scream |
Ghariv |
غریو |
Taking our debt with you |
Mazalem |
مظالم |
Misery |
Jafa |
جفا |
Heinous |
Tashni’e |
تشنیع |
Name of 2 stars/hear: in the sky |
Sammak |
سٍماک |
Moustache |
Sablat |
سبلت |
Frogs |
Choghran |
چغْران |
Strong will |
Hemmat |
همّت |
Hatam |
Hatam |
حاتم |
Here: someone who is familiar with the Sufi route |
Khabir |
خبیر |
Respecting |
Ekram |
اکرام |
Cover |
Ghata |
غطا |
Torch |
Ghandil |
قندیل |
prejudice |
Ta’asob |
تعصب |
Text
حلوا خریدن شیخ احمد خضرویه جهت غریمان به الهام حق تعال
بود شیخی دایماً او وام دار از جوانمردی که بود آن نامدار
ده هزاران وام کردی از مهان خرج کردی بر فقیران جهان
هم به وام او خانقاهی ساخته جان و مال و خانقه در باخته
وام او را، حق ز هر جا می گذارد کرد حق بهر خلیل از ریگ آرد
گفت پیغمبر که: در بازارها دو فرشته می کنند ایدر دعا
کای خدا! تو منفقان را ده خلف ای خدا! تو ممسکان را ده تلف
خاصه آن منفق که جان انفاق کرد حلق خود قربانی خلاق کرد
حلق پیش آورد اسماعیل وار کارد بر حلقش نیارد کرد کار
پس شهیدان، زنده زین روی اند و خوش تو بدآن قالب بمنگر گبروش
چون، خلف دادستشان جان بقا جانِ ایمن از غم و رنج و شقا
شیخ وامی، سالها این کار کرد می ستد، می داد، همچون پایمرد
تخمها می کاشت تا روز اجل تا بود روز اجل، میر اجل
چون که عمر شیخ در آخر رسید در وجود خود نشان مرگ دید
وامداران گرد او بنشسته جمع شیخ بر خود خوش گدازان همچو شمع
وامداران گشته نومید و ترش درد دلها یارشد با درد شش
شیخ گفت: این بدگمانان را نگر نیست حق را چهارصد دینار زر؟
کودکی حلوا ز بیرون بانگ زد لاف حلوا بر امید دانگ زد
شیخ اشارت کرد خادم را به سر که: برو آن جمله حلوا را بخر
تا غریمان، چون که آن حلوا خورند یک زمانی، تلخ در من ننگرند
در زمان، خادم برون آمد به در تا خرد او جمله حلوا را به زر
گفت او را: گوترو، حلوا به چند؟ گفت کودک: نیم دینار و ادند
گفت: نه از صوفیان افزون مجو نیم دینارت دهم، دیگر مگو
او طبق بنهاد اندر پیش شیخ تو ببین اسرار سراندیش شیخ
کرد اشارت با غریمان، کین نوال نک تبرّک، خوش خورید این را حلال
چون طبق خالی شد، آن کودک ستد گفت: دینارم بده ای با خرد
شیخ گفتا: از کجا آرم درم؟ وام دارم میروم سوی عدم
کودک از غم زد طبق را بر زمین ناله و گریه بر آورد و حنین
می گریست از غبن کودک، های های کای مرا بشکسته بودی هر دو پای
کاشکی من گرد گلخن گشتمی بر در این خانقه نگذشمتی
صوفیان طبل خوار لقمه جو سگ دلان و همچو گربه روی شو
از غریو کودک آنجا خیر و شر گرد آمد، گشت بر کودک حشر
پیش شیخ آمد که: ای شیخ درشت تو یقین دان که مرا استاد کشت
گر روم من پیش او دست تهی او مرا بکشد، اجازت می دهی؟
و آن غریمان هم به انکار و جحود رو به شیخ آورده، کین باری چه بود؟
مال ما خوردی، مظالم می بری از چه بود این ظلم دیگر بر سری؟
نا نماز دیگر آن کودک گریست شیخ دیده بست و در وی ننگریست
شیخ فارغ از جفا و از خلاف در کشیده روی چون مه در لحاف
با ازل خوش، با اجل خوش، شادکام فارغ از تشنیع و گفت خاص و عام
آن که جان در روی او خندد چو قند از ترش رویی خلقش چه گزند؟
آن که جان بوسه دهد بر چشم او کی خورد غم از فلک وز خشم او؟
در شب مهتاب، مه را بر سماک از سگان و وعوع ایشان چه باک؟
سگ وظیفه خود به جا می آورد مه وظیفه خود به رخ می گسترد
کارکِ خود می گزارد هر کسی آب نگذارد صفا بهر خسی
خس، خسانه می رود بر روی آب آب، صافی می رود، بی اضطراب
مصطفی مه می شکافد نیم شب ژاژ می خاید ز کینه بولهب
آن مسیحا، مرده زنده می کند وآن جهود از خشم سبلت می کند
بانگ سگ هرگز رسد در گوش ماه؟ خاصه ماهی کو بود خاص اله
می خورد شه بر لب جو تا سحر در سماع، از بانگ چغران بی خبر
هم شدی توزیع کودک دانگ چند همت شیخ آن سخا را کرد بند
تا کسی ندهد به کودک هیچ چیز قوّت پیران از این بیش است نیز
شد نماز دیگر، آمد خادمی یک طبق بر کف ز پیش حاتمی
صاحب مالی و حالی، پیش پیر هدیه بفرستاد، کز وی بد خبیر
چارصد دینار بر گوشه طبق نیم دینار دگر اندر ورق
خادم آمد، شیخ را اکرام کرد وآن طبق بنهاد پیش شیخ فرد
چون طبق را از غطا وا کرد رو خلق دیدند آن کرامت را از او
آه و افغان از همه برخاست زود کای سر شیخان و شاهان! این چه بود؟
این چه سرّاست؟ این چه سلطانی است باز؟ ای خداوند خداوندان راز
ما ندانستیم، ما را عفو کن بس پراگنده که رفت از ما سخن
ما که کورانه عصاها می زنیم لاجرم قندیل ها را بشکنیم
ما چو کرّان ناشنیده یک خطاب هرزه گویان از قیاس خود جواب
ما ز موسی پند نگرفتیم، کو گشت از انکار خضری زردرو
با چنان چشمی که بالا می شتافت نور چشمش آسمان را می شکافت
کرده با چشمت تعصّب، موسیا از حماقت چشم موش آسیا
شیخ فرمود: آن همه گفتار و قال من بحل کردم، شما را آن حلال
سرّ این آن بود کز حق خواستم لاجرم بنمود راه راستم
گفت آن دینار اگر چه اندک است لیک موقوف غریو کودک است
تا نگرید کودک حلوا فروش بحر رحمت در نمیآید به جوش
ای برادر! طفلْ طفلِ چشم توست کام خود موقوف زاری دان درست
گر همی خواهی که آن خلعت رسد پس بگریان طفل دیده بر جسد